چهارشنبه، آذر ۱۰
روزمرگی

یعنی تنها راهی که برای ندیدن گند فعلی جلویام هست اینه که دارم ده دوازده ساعت در روز کار میکنم و میخونم. خوشبختانه یک خوبی معماری اینه که میتونی در حال حرص خوردن، غم، خوشحالی، سردرد، بدبختی، خوشبختی و الخ هم باز کار کنی. یعنی برای من که اینطور بوده تا حال. خسته هم که میشوم یا اتاقام که فشارم میدهد بلند میشوم میروم دانشگاه تهران ادامهاش را آنجا توی کتابخانه میخوانم. نزدیک خانهمان است خوشبختانه. شبها هم برمیگردم و دوازده تا دو را با گونترگراس سر میکنیم. فردایش باز از نه صبح همین قضایا. روز زوج اگر باشد که دو ساعت ورزش هم وسط برنامه هست که هی به خودم نق نزنم که فلان. تا دو سه ماه آینده. این روزها آدمیزاد هم نمیبینم طبعن. نه که دلم نخواهدها، نیست فعلن یافت مینشود!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
..............................
0 نظرات:
ارسال یک نظر