..........................................

با پشتیبانی Blogger.
جمعه، اسفند ۲۸

آخرینه 88

چند وقته که ننوشتم. دوست داشتم هر چند روز چیزکی بنویسم اینجا، خوب و گزیده، واقعی حتما. نشد. یک ماهی هست که نشده. گاهی فقط خوانده ام. فقط دیده ام و همه دیده ها و خوانده ها انقدر خوب بوده که جایی برای نوشتن نمانده. نه که حرفی نبوده باشه، حسش هم نبوده در اصل که اگر بود من قانع نمی شدم به فقط دیدن و خواندن. اما خب، شاید بعد از این جور دیگری شد، امیدوارم.

بعد از خیلی، گودر رو که باز کردم دیدم لیست همه اون دو سه نفری که فالو می کردم خالی شده! سارا، الیز، فرنایس، زرافه، .... ! اصلن رفته بودم ببینم کی، چی شکار کرده که خب خیلی خورد توی حالم وقتی گودر هیچی نداشت جز همون همیشگی های خودم. دلخور شدم از دوستانی که همیشه کلی خوب بودن و هستن.

کنکور ارشد معماری کمر شکن -ه گویا! بی خیال اپلای و پذیرش و همه چی شده بودم که بمونم همین جا که احتمالا وسط فوق لیسانس با دل گنده و خیال راحت اون کارا رو انجام بدم. اما این چند ماه کلی استرس داره با خودش. فقط کار و کار و کار تا امتحان عملی. کاغذ و طرح و طراحی و بازی و فکر، خوبه اما سخت، وقتی که کلا تهران و بهشتی روی هم 20 نفر پذیرش دارن. اونم وسط هزارتا ماجرای دیگه.

چقدر بالا پایین شدم توی این 5، 6 سال. گاهی فکر می کنم چقدر زیاد بوده، گاهی اصلن فکر می کنم که مگه اتفاقی هم افتاده؟! همیشه در حال عبور بودن سخته و موندن هم سخت تر، حس تعلیق شاید برایند تمام این سالها بوده باشه. نمی دونم آرزو کنم تموم بشه یا چی، من این حرکت رو دوست داشتم همیشه، با همه مشکلاتش، فقط کاش بعضی ناخوشایندی های غیر ضروری که واقعا حالا مطمئنم که لزومی برای فکر کردن بهشون نیست تموم بشن و بمونه فقط همون حرکت، همون عبور و "شدن" ِ خالص. من اهل ِ "بودن" نیستم.

سال خوبی داشته باشیم :)

0 نظرات: