..........................................

با پشتیبانی Blogger.
شنبه، آذر ۷

خانه، خانه است

از قدیم تا حال، 7، 8 باری اسباب کشی داشته ایم. هربار 2 سال، 3 سال بوده ایم و بعد دوباره یک جای دیگر. به جز این آخری که 7 سالی هست که مانده ایم همین جا. خانه هرجا که بوده اما درونش هیچ تغییر نکرده. تا یادم هست همین بوده.

مادر، بوشهر به دنیا آمده. بعدها مدتی ایتالیا بوده، تحصیل کرده، اکثر شهرهای اروپا را دیده و بعد دوباره برگشته ایران. شیراز این بار. همان موقع ها بوده که با پدر که توی هواپیمایی کار می کرد آشنا شده بودند. پدر هم که اصالتا ترک. اما هنوز هم خانه پر است از ردپای عادت های جنوبی.

مادر، بادمجان که سرخ می کند، زیاد زیاد، با حوصله چند لا دستمال کاغذی پهن می کند و بادمجان های سرخ شده را می چیند روی دستمال ها که روغنشان کشیده شود. سر فصل، این جا و آنجای هال و پذیرایی را پارچه پهن می کند، از همان ها که کلی گل فیروزه ای هست روی زمینه خاکستریشان و نعنا و شوید رویشان خشک می کند. بویی می پیچد این روزها، پارچه ها هم همیشه همان بو را می دهند. حوصله می کند. زیاد. این روزها روی پایان نامه جامعه شناسی اش کار می کند. همیشه هم سر موقع کارهایش انجام می شود. بر عکس من که همیشه خدا استرس دقیقه نودی بودن و ددلاینی کار کردن دارم. پدر عاشق کتاب بوده همیشه. هرچند که حالا زیاد حوصله شان را ندارد و کتاب ها و کاست ها توی انباری خاک می خورند. چهار فصل، زنده باد شیلی، ...

هنوز سر هر تابستان مهمان از جنوب داریم. می آیند تهران و یک ماهی می مانند. یکبار یادم هست که سه ماه اینجا بودند. چند سال پیش بود. گاهی سر همین ها با مادر حرفمان می شود. اما خب، جنوبیست دیگر، جور دیگری نمی تواند. قلیه ماهی، میگو، جوجه کباب درست می کند، لای برنج با همان سس های تاباسکو که دایی از جنوب می فرستد و با ماست و همان نعناها که خودش خشک کرده. نه اینکه من یک عدد پسر مامانی و خانگی و فلان باشم، نه. اما خانه ما بد جوری خانه است. آنقدر که هرجای دیگر را می دانم که نیست. گاهی اما همین می ترساندم. فکر بیست ، سی سال بعد. واقعیت است دیگر. کاریش نمی شود کرد. این همه خاطره، آن روز ها سنگین خواهند بود.
یک قاب دو متر در یک متر می سازم، لند اسکیپ. کلی عکس سیاه و سفید داریم. نه این که من عاشق سیر کردن در گذشته ها باشم، نه. در معماری هم برای بهتر نشان دادن فرم و ساختار فضا و بنا عکس های سیاه و سفید استفاده می شود تا بیننده را درگیر رنگها نکند. خانه، خانه است.

1 نظرات:

Cakeway گفت...

دلم برای خانه تنگ شد. همانی که خانه است !